حادثه‌ی بسيار تلخ كشته شدن سوخت‌بران در سراوان، حكايت تلخى است كه بارى ديگر همچون يك زخم كهنه باز شده و سخت نيازمند درمان است. بى‌گمان در نگاه پديدارشناسى و تحليل چنين حادثه‌اى بايد آن را به صورت پديده‌اى چند عاملى بررسى نمود.

پيشنهاد مى‌دهم براى لحظاتى به صورت انتزاعى و به عنوان يك ناظر بيرونى به خودمان نگاهى بيندازيم؛ خود را مثلثى فرص كرده، سه ضلع را با دقت مورد توجه قرار دهيم:

ضلع اول: ادعاى حكمرانى خوب و تلاش براى اقامه‌ی قسط و عدالت اجتماعى؛

ضلع دوم: برخوردارى از امكانات و ثروت‌هاى خدادادى فراوان؛

ضلع سوم: وجود فاصله‌ی طبقاتى، فقر و محروميت؛

بديهى است كه ضلع سوم با دو ضلع ديگر نمى‌خواند. كجاى كار مى‌لنگد؟ براى ملموستر شدن مطلب فوق به استان سيستان و بلوچستان نگاهى بيندازيم. استانى با ويژگيهاى زير:

-سرزمين نخل و آفتاب، با سابقه‌ى بيش از ٧٠٠٠ سال حضور در اين سرزمين (ايرانى ترين ايرانيان)؛

-استانى پهناور (١١/٢ درصد مساحت كل كشور) و با جمعيت نزديك به سه ميليون نفر؛

-استانى كه بيشترين جمعيت جوان كشور را دارد؛

-سرشار از منابع معدنى همچون طلا، ماشل، شیل و ماسه سنگ، انواع سنگ لاشه(حدود ۲۶ درصد معادن کل کشور)؛

-داراى پتانسيل تبديل شدن به قطب كشاورزى كشور بدليل داشتن خاك حاصلخيز و هوای چهار فصل؛

-داشتن راه به آب‌هاى آزاد(اقيانوس هند)؛

سؤال اين است؛ چرا بايد با وجود اراده‌ قيام به قسط و اجراى عدالت و با وجود اين همه امكانات خدادادى، در چنين استانى و با چنين امكاناتى هنوز مردم با غول تبعيض، فقر و بى سوادى دست و پنجه نرم كنند؟

پر واضح است كه مردمانى اصيل و مرزدارانى غيور كه با وجود همه‌ی محروميت‌ها هنوز دل در گرو اين سرزمين دارند، شايسته‌ى چنين وضعيتى نيستند كه مجبور باشند براى كسب لقمه نانى بر سر اجبار سوخت‌برى كنند و در آخر در ميان آتش و دود بسوزند.

بررسى عوامل فرهنگى، اجتماعى و ژئوپولیتيكى كه اين استان را به چنين محروميت تاريخى و مثال‌زدنى دچار نموده است موضوع اين نوشتار نيست، ولى لازم است بدانيم كه انباشت اين حجم از مشكلات فقط يك تقصير نيست و فقط يك مقصر ندارد. جالب اينجاست كه در چنين مواردى معمولاً كسانى كه بايد بيشترين نقش در درمان دردهاى مزمن داشته باشند، بيشتر از بقيه نقش اپوزیسيون را بازى كرده محكوم مى‌كنند. 

قرآن به ما ياد مى‌دهد كه وقتى بخشى از افراد جامعه به عنوان عامل مباشر در جايى كوتاهى مى‌كنند، همه در مقابل نتايجِ تلخ حاصل از اين كوتاهى مسؤوليت دارند. در جنگ اُحُد، نافرمانى عدّه‌اى باعث شكست شد، امّا خداوند در پاورقى اين شكست فرمود: 

«أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّىٰ هَٰذَا ۖ قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»

خداوند در اين فراز از تحليل جنگ احد، زمانى كه مسلمانان انگشتِ چه كسى مقصر است؟ را به جاهاى ديگر نشانه رفته بودند، ارشاد فرمود؛ عامل اين شكست خودتان هستيد. 

فرافكنى، دليل‌تراشى و توجيه‌گرى ساده‌ترين راهِ فرار از قبول مسؤولانه‌ی شكست‌ها و تلخكامى‌هاست؛ شايد اين كار بتواند تا حدودى وجدان و درون را راحت نمايد و شايد تا حدودى براى عوامفريبى مفيد باشد، امّا هيچ نقشى در اصلاح نخواهد داشت و با آن هيچ امرى سامان نخواهد يافت. 

در يك كلام بياييم با پرهيز از پيدا كردن دشمن فرضى، هر كدام بخشى از كوتاهى كه متوجه ماست، مسؤولانه بپذيريم. 

علما و تشكل‌هاى دينى لازم است با انسجام و همدلى بين خود و ايجاد ارتباط دوطرفه و برابر در فضاى اعتماد و احترام متقابل با مردم، با ترويج مفاهيم اسلامى، توسعه را اول در باور مردم ايجاد و سپس جايگاه و اعتبار خود را در خدمت ديندارى جمعى و زندگى كريمانه براى مردم هزينه كنند. 

انديشمندان و فرهيختگان لازم است توانمندى‌هاى خود را در تحليل و بررسى علمى جامعه به‌كار گرفته، مشكلات را ريشه‌يابى و راه‌حلهاى مناسب ارائه دهند. 

لازم است سازمان‌هاى مردم‌نهاد متناسب با نيازهاى فرهنگى و اجتماعى ايجاد شود و مورد حمايت قرار گرفته تا از اين طريق مردم به صورت مستقيم، در حلّ بحران‌هاى موجود نقش ايفا كنند. 

دولتمردان لازم است قبل از هر چيز باور كنند كه فاصله‌ی موجود بين برخوردارى و نابرخوردارى يا به عبارت ديگر بين توسعه‌يافتگى و توسعه‌نيافتگى در پهنه‌ی ايران زمين قابل قبول نيست. بنابراين بايد بر خود لازم بدانند كه جهت تحقّق شعار عدالت و توسعه و بدور از دخالت دادن نگاه‌هاى امنيتى و نظامى در حلّ مشكلات فرهنگى و اجتماعى برنامه‌ريزى كنند.

 مهم‌ترين شاخصه‌ی حكمرانى خوب، احترام به كرامت شهروندان و ايجاد زندگى كريمانه است كه لازمه‌ی اين دو باور به كرامت ذاتى انسانها و پرهيز از درجه‌بندى آنان از يكسو و از ديگر سو رو آوردن به مديريت علمى و احترام به تخصّص مى‌باشد.